۱۳۸۸ مرداد ۱۳, سه‌شنبه

اعتماد النفسیه

یکی از خصلت‌های این بلادکفری‌ها بزرگ‌نمایی است. این را از وب‌سایت‌های آن‌ها به روشنی می‌توان دریافت. کوچک‌ترین و پیش‌پاافتاده‌ترین بخش‌های دانشگاه‌ها، چنان صفحات پرطمتراقی دارند که تا قبل از دیدنشان از نزدیک، آدمی مطمئن است با مجموعه‌ای وسیع و فعال روبروست که آنقدر دقیق کار می‌کند که کوچک‌ترین اشتباه او در برخورد با آن باعث از دست رفتن این فرصت «طلایی» که نصیبش شده خواهد شد. با نگاهی گذرا به خیابان‌ها نیز می‌توان دید که این کفار سعی می‌کنند بزرگ‌ترین اتومبیل‌های ممکن را سوار شوند. اتفاق متداولی است که دختری نحیف به تنهایی پشت خودرویی با موتور ۷۰۰۰ سی‌سی دیده شود. (برای مقایسه، پژوهای متداول در ایران ۱۸۰۰ سی‌سی هستند!) طی انجام یکی دو پروژه‌ی درسی با این دوستان لامذهب هم دیدم کسانی که بهتر می‌توانند از نرم‌افزار office به‌خصوص PowerPoint استفاده کنند نمره‌ی بالاتری گرفتند. یکی از دوستانی که چند سالی اینجا در شرکت‌های مهندسی کار کرده می‌گفت تفاوت عمده‌ی یک مهندس تازه‌کار و مهندسی با سابقه‌ی پنج‌ساله در استفاده از همین نرم‌افزار است و البته نحوه‌ی ارائه‌ی کارش. در تمام پروژه‌ها اینجا شغلی با عنوان office expert (متخصص office) وجود دارد، چیزی که من هرگز در ایران ندیدم. البته نه که بگویم کار مهمی انجام نمی‌دهند، ولی کارهای کوچک را نیز بزرگ جلوه می‌دهند. و این خصیصه در روحیه‌ی اکثریت این جماعت نهادینه است و در تک‌تک جنبه‌های زندگی‌شان دیده می‌شود.

از آن طرف، در ایران، دست کم اکثریت قابل توجه‌ی از جمعیتی که من می‌شناسم به طور جدی در فقر اعتمادبه‌نفس به سر می‌برند و اساساً نه به خود و نه به کاری که انجام می‌دهند احترام کافی نمی‌گذارند و در ارائه‌ی خود و کار خود تواضع (بخوانید کوتاهی) به خرج می‌دهند. این باعث می‌شود که همواره انسان‌هایی معمولی با بازده‌ای معمولی به نظر برسند در صورتی که تجربه‌ی من نشان می‌دهد زمانی که آن‌ها در مجموعه‌های گروه اول قرار می‌گیرند، پس از مدتی که از عادت‌های مذکور دور می‌شوند، معمولاً بهتر از اعضای اولیه‌ی گروه ظاهر می‌گردند و شاخص می‌شوند. البته نباید این درخشش را ناشی از هوش بالاتر و یا ژن برتر دانست بلکه پشت‌کار و سخت‌کوشی ایرانیان است که به نظر من آن‌ها را متمایز می‌نماید.

پ.ن: امروز در زمین اسکیت روی یخ پارک Mont Royal، استعداد من در یادگیری این ورزش مفرح دوستانم را متحیر کرد! هیجان دوستانم از دیدن سرعت پیشرفت من در یادگیری، مرا به یاد تعجب دیگر دوستانم در اولین جلسه‌ی من در بیلیارد انداخت. ظرف دوساعت تمرین، من فقط ۴ بار واژگون شدم که در مقایسه با دیگر دوستانی که به طور متوسط هر ۵ دقیقه یک بار بر گستره‌ی یخ گسترده می‌شدند، رکورد بسیار چشم‌گیری به حساب می‌آید. البته یکی از دفعات سقوط من چنان جدی بود که تمام کسانی که در اطرافم بودند با صدای بلند گفتند «اُاُاُاُه!» و الان هم از دردش نمی‌توانم راحت تایپ کنم ولی واقعاً ارزشش را داشت!

یکشنبه 22 دی1387

هیچ نظری موجود نیست: