۱۳۸۸ شهریور ۱۵, یکشنبه

پاره نوشت‌ها

- نمی‌دانم چرا برای نوشتن اینقدر تنبلی می‌کنم. البته این روزها احساس می‌کنم برای هرچیزی تنبلی می‌کنم. احساس خوشایندی نیست، به خصوص زمانی که بدانی کارهای زیادی برای انجام دادن داری.

- چند روزی مریض بودم. خوشبختانه یک آبله‌مرغان جدی از بیخ گوشم رد شد! دو سه روزی در خانه ماندم که اگر آبله است به دیگران در دانشگاه سرایتش ندهم. از آنجا که کمتر از ۱۰ روز بود که به خانه‌ی جدید رفته بودم، این روزها برایم فرصت مناسبی فراهم کرد تا در محل جدیدم بیشتر احساس «خانه» کنم. دو شب پیش برای اولین بار به طور جدی در خانه‌ی جدیدم آشپزی کردم. نزدیک به آخرهای کار یکی از دوستانم برای پرسیدن حالم با من تماس گرفت. بعد از گپی کوتاه، وقتی گفتم بعد از مدتها دوباره آشپزی کردم، گفت نشانه‌ی خوبی‌ست، معلوم است حالت بهتر شده. حرفش تکانم داد. چون در تمام مدت خانه نشینی اصلاً برای لحظه‌ای هم حتی به این فکر نکرده بودم که ناتوانی این چند روز اخیرم به خاطر مریضی بوده و اساساً هدف از خانه ماندن استراحت کردن بوده است نه رسیدگی به کارهای عقب افتاده. و تمام این روزها از درون در حال سرزنش خودم بودم به خاطر تنبلی و بی مسئولیتی‌ام. جالب اینکه سرزنش را تا بدانجا پیش برده بودم که به عنوان تنبیه قرار بود ۲ وعده متوالی، غذای با کیفیت و کمیت بد بخورم!

- مدتی بود احساس می‌کردم تاولی در دلم شکل گرفته مملو از احساس. دَلَمه‌ای که هر روز از تمرکز مهرم به یک نفر بزرگ‌تر و متورم‌تر می‌شد. و آنقدر ورم کرد تا بالاخره ترکید. و حالا از نقاط مختلفی در حال بهبود است. همان نقاطی که به خاطر مهر ورزیدن به آدم‌های گوناگون، ولی این‌بار بدون چشم‌داشت، شکل گرفته‌اند. بهترم!

۲ نظر:

ناشناس گفت...

سلام پویا
ای بابا آبله مرغان گرفته بودی؟
حالا بهتری؟ مشکلی نیست؟
ایکاش می دونستم پیش از این.

امیدوارم که شاد و سلامت باشی.

ea گفت...

ای سانسورچی‌ چرا نظرات گوهر بار من رو منتشر نکردی؟ فکر کردی از رو میرم؟؟

میگم محبت متمرکز آخر و عاقبت خوبی نداره... مثل قدرت متمرکز که تهش دیکتاتوریه