همیشه با دیدن افرادی که تمام زمان زندگیشان را در روز همواره صرف یک موضوع میکنند و آنقدر در آن غرقاند که نمیدانند حتی دوروبرشان چه میگذرد و بیتوجه به همهی انسانها، سر در آخور خویش دارند، احساس اشمئزاز میکردم و در دلم مورد سرزنش قرارشان میدادم. ولی امروز بعد از جلسهی پروژهی درسی که با تعدادی از همکلاسانم برگزار شد، به احساس این دسته از آدمها بیشتر نزدیک شدم. گاه چنان انسانها دل را میخراشند و روح را آزرده میسازند که آدمی به راستی ترجیح میدهد به کتاب و کامپیوترش پناه بیاورد و حتی از رو در رو شدن با آنها نیز فرار کند. شاید به همین خاطر است که آن هماتاقی مصریام در دانشگاه، حتی ابتداییترین آداب معاشرت را نیز رعایت نمیکند. شاید واقعاً از همه بریده؟! شاید واقعاً کمبرخوردترین روش را برگزیدهاند؟!
جمعه 18 بهمن1387
جمعه 18 بهمن1387
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر