از روزی که وارد کانادا شدم (بهتر بگویم، از ایران خارج شدم) نستالژیکترین لحظهای که تجربه کردم اولین صبحی بود که دیگر مبایل داشتم و خوشحال بودم که دیگر خواب نخواهم ماند چون صدای زنگش بیدارم خواهد کرد ولی فراموش کردم که آهنگش را عوض کنم. وقتی زنگ زد، در حال نیمه خواب، تمام زندگی روزانهای که در ایران داشتم در یک آن از جلوی چشمم گذشت؛ اتاقم، سازم، خانوادهام، اتوبوسی که با آن به دفتر کارم میرفتم، رئیسم، همکارانم، عشقم. وقتی چشم گشودم و خود را دور از این همه دیدم، چیزی در دلم فروریخت. کمی ترسیدم، و اولین کاری که کردم این بود که با دستی لرزان و ناتوان به خاطر ترکیبی عجیب از ترس و سرما و صبح، آهنگ مبایل را عوض کردم.
جمعه 5 مهر1387
جمعه 5 مهر1387
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر