- در یک حراج عالی برای کامپیوترم بلندگو (speaker) خریدم تقریباً با ۶۰ درصد تخفیف! خیلی حال داد. از روزی که خریدمش از کوچکترین فرصت برای جبران ۷ ماه تحمل شنیدن صدای ناقص، ضعیف و خستهکنندهی بلندگوی لپتاپ استفاده میکنم. گر چه دیگر نمیتوانم با آرامش ساز بزنم ولی احساس میکنم بخشی از خلأ زندگیم پر شده است. احساسم این است: «گر چه نمیتوانم آزادانه با کسی دردودل کنم ولی دست کم کسی هست که آزادانه با من دردودل میکند و من آزادانه میتوانم به او گوش بسپارم. همین هم خوب است. باید قدر دانست.»
- قبلاً در مورد این جمله نوشتهام ولی میخواهم تأکید کنم که «بر صغیر و کبیر لعنت».
- این روزها یکی از مهمترین شخصیتهایی که در زندگی من پا نهاده و بسیار مؤثر بوده و با او کاملاً احساس هماهنگی میکنم «پسرعمهزا» است. دارم به شدت از او میآموزم. به نظرم یکی از مناسبترین و کاملترین روشهای برخورده با آدمها در این شخصیت دیده میشود. هیچ کس را جدی نمیگیرد و در عین حال که در جریان آنچه رخ میدهد قرار دارد، به همه در همهی شرایط، آزاد میخندد. به عبارتی واضحتر همهی آدمها را به دومی از راست اسب حضرت عباس حواله میدهد؛ نه در ظاهر که در باطن و عمل.
یکشنبه 23 فروردین1388
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر