۱۳۸۸ مرداد ۱۳, سه‌شنبه

تشکیک!


همیشه برایم سوال بوده که چرا اکثر مذاهب به عنوان یکی از اولین توصیه‌های اخلاقی همواره مسئله‌ی رابطه‌ی جنسی را پیش می‌کشند. و چرا مثلاً چنین تمرکزی روی خوردن، آشامیدن، خوابیدن و دیگر خصلت‌های انسان که تمام آن‌ها را حیوانی می‌دانند وجود ندارد. آیا اساساً رابطه‌ی جنسی موضوعی حیوانی‌ست یا اینکه جنبه‌ی انسانی هم می‌تواند داشته باشد؟ اگر می‌تواند جنبه‌ی انسانی داشته باشد چند درصد از آن را شامل می‌شود؟ در این مورد فکر کردم و حال می‌خواهم بنویسم.

به نظر من رابطه‌ی جنسی در نوع بشر اساساً با مشابه این رابطه در حیوانات تفاوت بنیادی دارد. تا جایی که اطلاعات زیست‌شناسی من اجازه می‌دهد به جز یکی دو گونه میمون که نزدیک‌ترین به گونه‌ی بشر هستند دیگر حیوانات در حین رابطه‌ی جنسی لذتی تجربه نمی‌کنند و در واقع هدف این رابطه تولید مثل و نه لذت بردن است. برای همین است که آن را جفت‌گیری می‌نامند. برای واضح‌تر شدن موضوع می‌توان به جوامعی که در آن رابطه‌ی جنسی انسانی جایگاه روشنی دارد (و نه جوامعی چون ایران که هنوز حتی صحبت کردن از این موضوع قبح دارد) نگاهی انداخت. در زبان انگلیسی برای انجام رابطه‌ی جنسی دو فعل وجود دارد: Mate و Sex. اولی به معنی «جفت‌گیری» است و اغلب در مورد حیوانات به کارمی‌رود و دومی معادل فارسی ندارد ولی می‌توان آن را به صورت توضیحی «برقراری رابطه‌ی جنسی» ترجمه کرد.

تفاوت بنیادی sex و mate در وجود «لذت» است. وجود روش‌های ضدبارداری خود تأییدی بر این موضوع است. از این روش‌ها زمانی استفاده می‌شود که «انسان» می‌خواهد بدون قطع رابطه‌ی جنسی هدف طبیعی آن را حذف کند. وانگهی، هرگز پدیده‌ای به عنوان روسپی‌گری در میان حیوانات تعریف نمی‌شود. هرگز حیوانات برای افزایش مدت رابطه‌شان دست به استفاده از روش‌های گوناگون نمی‌زنند. و هرگز شکل استاندارد این رابطه در یک گونه‌ی معین تغییر نمی‌کند. تجاوز جنسی در روابط حیوانات معنا ندارد. پس این رابطه در انسان چیزی فراتر از جفت‌گیری و محرک آن نیز چیزی فراتر از تولیدمثل و مجموعاً امری «اساساً انسانی» است.

حال، به سوال نخستم باز می‌گردم: چرا ادیان و مذاهب اعم از الهی و غیر الهی، ابراهیمی و غیر ابراهیمی، همگی (به جز چند استثنا) پیروانشان را از این امر نهی می‌کنند و آن را خصلتی حیوانی معرفی می‌کنند در حالی که مثلاً «خوردن» به خصلت‌های حیوانی بسیار نزدیک‌تر است؟ چرا برای سخن گفتن از آن، چنان قبحی ایجاد می‌کنند که اگر احیاناً کسی از آن سخنی به میان آورد گویی که مرتکب بزرگ‌ترین گناه شده‌است؟ چرا آن را موضوعی ضد اخلاق و برآمده از نفس اماره می‌دانند؟

این‌ها سوالاتی هستند که به دنبال جوابشان می‌گردم و همچنان در موردشان فکر و تحقیق می‌کنم.

جمعه 9 اسفند1387

هیچ نظری موجود نیست: