۱۳۸۸ اسفند ۲۹, شنبه

بهاریه

سال جدیدی آغاز کردیم. امسال تفاوتی عمیق دارد برایم با سال های گذشته. به طور کلی در زندگی غالب ایام انسان امیدواری نبوده ام. دوره های کوتاه امیدواری ام نیز به شکلی تصنعی و بسیار سطحی سپری شده اند. ولی هفته ی گذشته یک تصمیم مهم باعث شکل گیری امیدی عمیق در وجودم شد. این اولین باری ست که چنین عمقی را در زندگی ام احساس می کنم. حس رهائی و زیستن. برای زیستن امید دارم. تجربه ی این حس شیرینی برای اولین بار بسیار هیجان انگیز است. می خواهم بیاموزم. گوشه ی چشمانم را گشوده ام. دنیا زیبا نیست ولی همه زشتی هم نیست. تنها دیدن زیبائی اش چشمانی امیدوار می خواهد. می توان گاهی هم شاد زیست. می توان گاهی زمانی که نسیم مهربان کنار پنجره تن را نوازش می دهد از نوازشش شادمانه لذت برد. برای حفظ این امید تمام تلاشم را خواهم کرد. گرچه چنان عمیق است که احساس نیاز چندانی به تلاش برای حفظش نمی کنم.

۱ نظر:

Unknown گفت...

خوشا به حال این رهایی و امید شریک می خوای؟حه زیبا توصیف کردی