آسمان را از گشادگی آسمان دل تو تنگی آمد. این زمین زمخت و غم زده به شادی عمیق و سرشار تو چنان حسودی می کرد که تاب دیدن آن نیاورد. تو را از ما گرفت ولی دیدی چطور حتی نتوانست از ترس برق نگاهت راست در چشمانت خیره شود این دیو سیاه زشت؟
می دانم که اینجا برایت بیش از حد کوچک بود و لیاقتت را نداشت، ولی ما را با این زشت بی روح تنها گذاشتی؟
۱ نظر:
http://hallajvashan.wordpress.com/2010/03/09/%d8%a8%d8%b1%d8%a7%db%8c-%d8%b9%d9%85%d9%88-%d8%b9%d9%84%db%8c/
ارسال یک نظر