۱۳۸۸ مرداد ۱۲, دوشنبه

The Looser

گاهی که به پشت سر نگاهی می‌اندازم چنان احساس بازندگی می‌کنم که به مرز جنون می‌رسم. بی‌عدالتی عالمِ خاکی دیگر حالم را به‌هم می‌زند. آنچه را نمی‌خواهی، داری و هرآنچه می‌خواهی را، نه! خسته‌ام، خسته. توان ادامه‌ی راه را در خود، نه می‌جویم و نه می‌یابم. خسته‌ام. مرده‌ام. مدت‌هاست. تنها جسمم مانده. «منِ» من مرده.

جمعه 22 تیر1386

هیچ نظری موجود نیست: