۱۳۸۸ مرداد ۱۲, دوشنبه

یکی از دو سه چیزی که در زندگی دوست دارم...

چندین بار جلوی خودم را گرفتم که وبلاگم را با چنین پستی به‌روز نکنم ولی امان از این دل که دامن از کفمان بربود! راستش می‌دانم خلاف حق مؤلف است که آثار دیگران را به رایگان در اختیار همگان گذاشت آن هم در مورد قشر ستم‌دیده‌ای چون موسیقی‌دان‌ها، ولی دلم نیامد دوستانم را از لذت آنچه خودم عاشقانه دوست دارم محروم کنم. قطعه‌ای از اثر «ز بعد ما» (که در سه نوشته پیش در موردش مطلبی نوشتم) به نام «واقعه» که از میان ۱۰ قطعه‌ی این اثر، محبوب‌ترینشان است برای من، در اینجا می‌گذارم تا لذتم را با شما تقسیم نمایم.

این قطعه راوی یکی از تصویرهایی‌ست که در فاجعه‌ی زرند رخ داد. «تصویر روایت، مربوط به مردی یا دقیق‌تر "دستی" است که پس از ساعت‌ها پس‌و‌پیش کردن لایه‌های آوار، خودی نشان داده بود. دستی قوی از کتف، که آخرین توان خود را به انصراف و پراکندن امدادگران می‌گذراند. در میـان بهت و تشنج آن لحظات، صدایش را از پس لایه‌های آوار به سختی شنیده‌اند که گفته بود نه خرج چسب و وصل پاهایم را دارم و نه حال ندیدن دخترانم را، رهایم كنید... کسی را یارای منصرف کردن او نبود، چه دیگرانی نیز در لایه‌های دیگر منتظر دستی بوده‌اند. امدادگران معطل نکرده، تنهایش گذاشتند.»*

کلام موزون این اثر از امیر احمدی آریان است:

با ما بیا تا بیابان و ما را
ما را ببین سایه‌ای در سرابیم و تنها
تنها صدا ناله‌ی خاک سوزان و مردی
مردی که می‌گوید از دل خدا را!
بشنو که دوزخ فرا خوانده ما را


*نقل از سایت رسمی سیامک آقایی

شنبه 11 اسفند1386

هیچ نظری موجود نیست: